گوش کن کآمدم امشب به نظر
قصه دیگر از این با مز ه تر
اندر آن سال که از جانب غرب
شد روان سیل صفت آتش حرب
انگلیس از دل دریا برخاست
آتشی از سر دنیا برخاست
پای بگذاشت به میدان وغا
حافظ صلح جهان آمریکا
گاری لیره ز آلمان آمد
به تن مردم ری جان آمد
جنبش افتاد در احزاب غیور
آب داخل شد در لانه مور
رشته طاعت ژاندارم گسیخت
عد های ماند و دگر عده گریخت
همه گفتند که از وحدت دین
کرد باید کمک متحدین
اهل ری عرض شهامت کردند
چه بگویم چه قیامت کردند
لیک از آن ترس که محصور شوند
بود لازم که ز ری دور شوند
لاجرم روی نهادند به قم
یک یک و ده ده و صد صد مردم
مقصد عده معدودی پول
مقصد باقی دیگر مجهول
من هم از جم له ایشان بودم
جزء آن جمع پریشان بودم
من هم از درد وطن با رفقا
می روم لیک ندانم به کجا
من و یک جمع دگر از احباب
شب رسیدیم به یک دیه خراب
کلبه ای یافته ماوا کردیم
پا و پا تاوه ز هم وا کردیم
خسته و کوفته و مست و خراب
این به فکر خور و آن در پی خواب
یکی افسرده و آن یک در جوش
عده ای ناطق و جمعی خاموش
هر کسی هر چه در انبانش بود
خورد و در یک طرف حجره غنود
همه خفتند و مرا خواب نبرد
خواب در منزل ناباب نبرد
ساعتی چند چو از شب بگذشت
خواب بر چشم همه غالب گشت
دیدم آن سیده نره خره
رفته در زیر لحاف پسره
گوید آهسته به گوشش که امیر
مرگ من لفت نده، تخت بگیر!
این چه ب ی حسی و ب د اخلاقی ست
رفته یک ثلث و دو ثلثش باق ی ست !
تو که همواره خو شاخلاق بدی
چه شد اینطور بد اخلاق شدی
من چو بشنیدم از او این شد تقریر
جوان در نظرم عالم پیر
هرچه از خلق نکو بشنیدم
عملا بین رفیقان دیدم
معنی خلق در ایران این است !
بد بود هرکه به ما بد بین است!
هرکه دم بیشتر از خلق زند
قصدش آن است که تا بیخ کند
*****************
*****************